معلم هادی شریعتی



"به نام مهربان ترین"

 

آن قصه شنیدید که در باغ یکی روز                      از جور تبر زار بنالید سپیدار»   2 جمله خبری و پرسشی
آن قصه ← مفعول
شنیدید ← ماضی
که ← حرف ربط
در← حرف اضافه
باغ← متمم
یکی روز← قید زمان
از ← حرف اضافه ، تبر متمم
زار ← قید حالت
بنالید ← فعل ماضی
سپیدار ← نهاد
آرایه: تشخیص
کز من نه دگر بیخ و بنی ماند و نه شاخی                از تیشه ی هیزم شکن و اره ی نجار»   2 جمله (کلمه "نه" فعل منفی میشود)

کز (که از) ← حرف اضافه
من ← متمم
دگر ← قید
بیخ و بن،(و) ← حرف عطف
ماند و ← حرف ربط (نه شاخی) (ماند ← فعل حذفی)
تیشه ی هیزم شکن ← ترکیب اضافی
اره نجار ← ترکیب اضافی
از ← حرف اضافه
(تیشه ی هیزم شکن و اره نجار )← متمم
آرایه: تناسب و تشخیص

گفتش تبر آهسته که جرم تو همین بس               کاین موسم حاصل بود و نیست تورا بار»  4 جمله

گفتش ← به او گفت (ش ←متمم)
آهسته← قید
که ← حرف ربط
جرم تو همین بس ← مفعول(فعل حذفی است
که این ← مسندالیه
موسم ← مسند
بود -نیست ← فعل اسنادی یا ربطی درضمن مضارع هستتد
تورا (در اینجا را ← به معنی برای حرف اضافه تو ← متمم
آرایه: تشخیص

تا شام نیفتاد صدای تبر از گوش                 شد توده در آن باغ سحر هیمه ی بسیار» 2 جمله
تا ← حرف اضافه
شام ← متمم، قید زمان
صدای تبر ← نهاد
از ← حرف اضافه
گوش ← متمم
شد ← فعل اسنادی
توده ← مسند
در ← اضافه
آن باغ ← متمم،قید مکان
سحر ← قید
هیمه ← نهاد
بسیار ← صفت
آرایه: تضاد و کنایه (صدا از گوش افتادن کنایه از قطع شدن صدا)

دهقان چو تنور خود از این هیمه برافروخت               بگریست سپیدار و چنین گفت دگربار» 3 جمله
دهقان ← نهاد
چو ← در اینجا به معنی وقتی که
تنور خود ← مفعول
از این ← حرف اضافه
هیمه ← مفعول
برافروخت به معنی افسوس ، آخ ← فعل پیشوندی (ماضی-سوم شخص مفرد)   3جمله
بگریست ← ماضی
سپیدار ← نهاد
و← حرف ربط
چنین ← قید
دگر بار ← قید
آرایه: تشخیص

آوخ که شدم هیزم و آتشگر گیتی                     اندام مرا سوخت چنین ز آتش ادبار»  3 جمله

آوخ ← اصوات
که ← ربط
شدم ← فعل اسنادی
هیزم ← مسند
و ← ربط
آتشگر گیتی ← نهاد
اندام مرا ← مفعول
سوخت ← به معنی سوزان
چنین ← قید
زآتش ادبار ← حرف اضافه ،متمم(اضافه تشبیهی)
آتش ← مشبه به، ادبار ←مشبه
آتشگر ←مشبه به، گیتی ←مشبه
آرایه: تشبیه، تناسب

خندید برو شعله که از دست که نالی                    ناچیزی تو کرد بدین گونه تورا خوار»  3جمله
بروشعله ← نهاد
از دست ← اضافه ←متمم
که نالی ← قید پرسشی
ناچیزی تو ← نهاد
تو را (تو مفعول)
خوار (خوار کرد ← (فعل حذفی)
آرایه: تشخیص
فعل می نالی مضارع است

آن شاخ که سر برکشد و میوه نیارد              فرجام به جز سوختنش نیست سزاوار»  3جمله

آن شاخ ← نهاد
سر بر کشد ←فعل
میوه ←مفعول
فرجام ←قید
به جز ←اضافه
سوختنش ←متمم
است ←فعل اسنادی
سزاوار ←مسند
آرایه: کنایه

جز دانش و حکمت نبود میوه ی انسان                ای میوه فروش هنر این دکه و بازار»   3جمله
میوه انسان ← نهاد
میوه فروش ← منادا
آرایه: تناسب
 
میوه ی انسان (علم و دانش که نتیجه موفقیت انسان)
دکه وبازار (محل آشکار شدن علم و هنر)

از گفته ی ناکرده و بیهوده چه حاصل                کردار نکو کن که نه سودی است ز گفتار»  3 جمله
از ← حرف اضافه
گفته ناکرده ← متمم
چه حاصل ← قید پرسشی
فعل حذفی (شود)
کردار ← صفت
نکو کن ← امری

آسان گذرد گر شب و روز و مه و سالت        روز عمل و مزد بود کار تو دشوار»  2جمله

شب و روز و مه و سالت ← نهاد (در اینحا کلمه "و" عطف)
روز عمل و مزد ← قید
بود ← اسنادی
کار تو ← نهاد
دشوار ← مسند
آرایه: تناسب، تضاد،تلمیح (روز قیامت)


این متن دومین مطلب آزمایشی من است که به زودی آن را حذف خواهم کرد.

زکات علم، نشر آن است. هر

وبلاگ می تواند پایگاهی برای نشر علم و دانش باشد. بهره برداری علمی از وبلاگ ها نقش بسزایی در تولید محتوای مفید فارسی در اینترنت خواهد داشت. انتشار جزوات و متون درسی، یافته های تحقیقی و مقالات علمی از جمله کاربردهای علمی قابل تصور برای ,بلاگ ها است.

همچنین

وبلاگ نویسی یکی از موثرترین شیوه های نوین اطلاع رسانی است و در جهان کم نیستند وبلاگ هایی که با رسانه های رسمی خبری رقابت می کنند. در بعد کسب و کار نیز، روز به روز بر تعداد شرکت هایی که اطلاع رسانی محصولات، خدمات و رویدادهای خود را از طریق

بلاگ انجام می دهند افزوده می شود.


این متن اولین مطلب آزمایشی من است که به زودی آن را حذف خواهم کرد.

مرد خردمند هنر پیشه را، عمر دو بایست در این روزگار، تا به یکی تجربه اندوختن، با دگری تجربه بردن به کار!

اگر همه ما تجربیات مفید خود را در اختیار دیگران قرار دهیم همه خواهند توانست با انتخاب ها و تصمیم های درست تر، استفاده بهتری از وقت و عمر خود داشته باشند.

همچنین گاهی هدف از نوشتن ترویج نظرات و دیدگاه های شخصی نویسنده یا ابراز احساسات و عواطف اوست. برخی هم انتشار نظرات خود را فرصتی برای نقد و ارزیابی آن می دانند. البته بدیهی است کسانی که دیدگاه های خود را در قالب هنر بیان می کنند، تاثیر بیشتری بر محیط پیرامون خود می گذارند.


"به نام مهربان ترین"

 

آن قصه شنیدید که در باغ یکی روز                      از جور تبر زار بنالید سپیدار»

2 جمله خبری و پرسشی
آن قصه ← مفعول
شنیدید ← ماضی
که ← حرف ربط
در← حرف اضافه
باغ← متمم
یکی روز← قید زمان
از ← حرف اضافه ، تبر متمم
زار ← قید حالت
بنالید ← فعل ماضی
سپیدار ← نهاد
آرایه: تشخیص


کز من نه دگر بیخ و بنی ماند و نه شاخی                از تیشه ی هیزم شکن و اره ی نجار»  

2 جمله (کلمه "نه" فعل منفی میشود)

کز (که از) ← حرف اضافه
من ← متمم
دگر ← قید
بیخ و بن،(و) ← حرف عطف
ماند و ← حرف ربط (نه شاخی) (ماند ← فعل حذفی)
تیشه ی هیزم شکن ← ترکیب اضافی
اره نجار ← ترکیب اضافی
از ← حرف اضافه
(تیشه ی هیزم شکن و اره نجار )← متمم
آرایه: تناسب و تشخیص

 

گفتش تبر آهسته که جرم تو همین بس               کاین موسم حاصل بود و نیست تورا بار»  

4 جمله

گفتش ← به او گفت (ش ←متمم)
آهسته← قید
که ← حرف ربط
جرم تو همین بس ← مفعول(فعل حذفی است
که این ← مسندالیه
موسم ← مسند
بود -نیست ← فعل اسنادی یا ربطی درضمن مضارع هستتد
تورا (در اینجا را ← به معنی برای حرف اضافه تو ← متمم
آرایه: تشخیص

 

تا شام نیفتاد صدای تبر از گوش                 شد توده در آن باغ سحر هیمه ی بسیار»

2 جمله
تا ← حرف اضافه
شام ← متمم، قید زمان
صدای تبر ← نهاد
از ← حرف اضافه
گوش ← متمم
شد ← فعل اسنادی
توده ← مسند
در ← اضافه
آن باغ ← متمم،قید مکان
سحر ← قید
هیمه ← نهاد
بسیار ← صفت
آرایه: تضاد و کنایه (صدا از گوش افتادن کنایه از قطع شدن صدا)

 

دهقان چو تنور خود از این هیمه برافروخت               بگریست سپیدار و چنین گفت دگربار»

3 جمله
دهقان ← نهاد
چو ← در اینجا به معنی وقتی که
تنور خود ← مفعول
از این ← حرف اضافه
هیمه ← مفعول
برافروخت به معنی افسوس ، آخ ← فعل پیشوندی (ماضی-سوم شخص مفرد)   3جمله
بگریست ← ماضی
سپیدار ← نهاد
و← حرف ربط
چنین ← قید
دگر بار ← قید
آرایه: تشخیص

 

آوخ که شدم هیزم و آتشگر گیتی                     اندام مرا سوخت چنین ز آتش ادبار»

 3 جمله

آوخ ← اصوات
که ← ربط
شدم ← فعل اسنادی
هیزم ← مسند
و ← ربط
آتشگر گیتی ← نهاد
اندام مرا ← مفعول
سوخت ← به معنی سوزان
چنین ← قید
زآتش ادبار ← حرف اضافه ،متمم(اضافه تشبیهی)
آتش ← مشبه به، ادبار ←مشبه
آتشگر ←مشبه به، گیتی ←مشبه
آرایه: تشبیه، تناسب

 

خندید برو شعله که از دست که نالی                    ناچیزی تو کرد بدین گونه تورا خوار»  3جمله
بروشعله ← نهاد
از دست ← اضافه ←متمم
که نالی ← قید پرسشی
ناچیزی تو ← نهاد
تو را (تو مفعول)
خوار (خوار کرد ← (فعل حذفی)
آرایه: تشخیص
فعل می نالی مضارع است

 

آن شاخ که سر برکشد و میوه نیارد              فرجام به جز سوختنش نیست سزاوار»  3جمله

آن شاخ ← نهاد
سر بر کشد ←فعل
میوه ←مفعول
فرجام ←قید
به جز ←اضافه
سوختنش ←متمم
است ←فعل اسنادی
سزاوار ←مسند
آرایه: کنایه

 

جز دانش و حکمت نبود میوه ی انسان                ای میوه فروش هنر این دکه و بازار»  

3جمله
میوه انسان ← نهاد
میوه فروش ← منادا
آرایه: تناسب
 
میوه ی انسان (علم و دانش که نتیجه موفقیت انسان)
دکه وبازار (محل آشکار شدن علم و هنر)

 

از گفته ی ناکرده و بیهوده چه حاصل                کردار نکو کن که نه سودی است ز گفتار»  

3 جمله
از ← حرف اضافه
گفته ناکرده ← متمم
چه حاصل ← قید پرسشی
فعل حذفی (شود)
کردار ← صفت
نکو کن ← امری

 

آسان گذرد گر شب و روز و مه و سالت        روز عمل و مزد بود کار تو دشوار»  

2جمله

شب و روز و مه و سالت ← نهاد (در اینحا کلمه "و" عطف)
روز عمل و مزد ← قید
بود ← اسنادی
کار تو ← نهاد
دشوار ← مسند
آرایه: تناسب، تضاد،تلمیح (روز قیامت)


آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها